امام عسكرى عليه السلام فرمود:«يكى از درهاى بهشت، «بابُ المعروف» است. از آن در كسى داخل بهشت نمى شود مگر اينكه در دنيا كارهاى نيك انجام داده و به مردم كمك و خدمت نمايد.»
به گزارش سرویس دینی جام نیوز؛ حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام يازدهمين پيشواى شيعه است، رهبرى كه در تمام عمركوتاه خويش (28 سال) مدّتى را در پادگانى درسامرّا، به همراه پدرش امام هادى عليه السلام ،تحت مراقبت بسيار شديد دستگاه استبدادى خلفاى بنى عبّاس قرار داشت،و بعد از شهادت پدر بزرگوارش، اين حالت استمرار يافت و نيز بارها به زندان جبّاران زمان، گرفتار شد.
دوران امامت آن رهبر بزرگ الهى بيش از شش سال به درازا نكشيد.
آن بزرگوار، همانند پدرانش به همه فضائل و خوبى ها آراسته و از همه بدى ها پيراسته بود. او آن چنان در قلّه شكوهمند كمال و فضيلت قرار داشت كه نه تنها دوستان و پيروانش او را ستوده اند بلكه دشمنانِ كينه ورز و سرسخت، به مدح و ستايش او پرداخته اند. براى نشان دادن اين حقيقت، به چند نمونه اشاره مى شود.
تجلّى فضائل
احمد بن عبيداللّه بن خاقان ـ كه پدرش از مهره هاى مهمّ دستگاه خلافتِ ستم پيشه بنى عبّاس و از وزيران آن به شمار مى رفت و خود نيز از مخالفان و معاندانِ سرسخت امامان عليهم السلام بود ، از طرف حكومت، مسئوليت گرفتن ماليات را در قم، به عهده داشت ـ مى گويد:
من در سامرّا نديدم و نشناختم مردى را در ميان علويّان، همانند حسن بن على.
وى از جهت وقار، عفاف، بزرگوارى و بخشندگى، در ميان علويّان، فرماندهان ارشد نظامى، وزراء و همه مردم، «نمونه و الگو» بود. و با هر كس سخن مى گفتى، او را مى ستود و به نيكى ياد مى كرد.*
روزى ابو محمّد بر پدرم عبيد اللّه بن خاقان وارد شد، من او را نگريستم؛ آثار بزرگى و عزّت و جلالت از سيماى او پيدا بود. پدرم، مقدم او را گرامى داشت و او را بسيار تكريم كرد. من از اين روش پدرم، ناراحت و عصبانى شدم، از او سبب اين بزرگداشت را پرسيدم، و خواستم كه آن شخصيّت را به من معرّفى كند، پدرم گفت:
«او پيشواى شيعيان و بزرگ خاندان بنى هاشم است. او كسى است كه شايستگى پيشوايى امّت را دارد، چون خصلتهاى برجستهاى دارد؛ همچون: فضيلت، پاكى، وقار و متانت، صيانت نفس، زهد و بى رغبتى به دنيا، عبادت، اخلاق نيكو، صلاح و تقوا.»
آنگاه احمد بن عبيداللّه مى افزايد:
ابومحمّد ابن الرّضا، در نهايت بزرگى و والائى بود.»1
اخلاق وتحوّل آفرينى
حكومت ستمگر بنى عبّاس، امام عسكرى عليه السلام را نزد شخصى به نام: على بن نارمش ـ كه يكى از عناصر جنايتكار و از دشمنان سرسخت آل ابوطالب بود ـ زندانى كرد. سران بنى عبّاس به او گفتند: ابومحمّد ابنالرّضاء را تا توان دارى، آزار و اذيّت ده و او را به قتل برسان.
از زندان نمودن حضرت، چند روزى نگذشت، تا اينكه ديدند على بن نارمش با آن همه دشمنى و عداوت، در برابر امام سر به زير افكنده و آن چنان جذبه و عظمت و خُلق و خوى حضرت عسكرى در او تأثير نهاده كه به حضرت نگاه نمى كند.
وقتى امام عسكرى عليه السلام از اين زندان خلاص شد، على بن نارمش آن چنان دچار تحوّل روحى و معنوى گرديد كه ديدگاهش درباره حضرت، تغيير يافت و در گروه شايستگان زمان قرار گرفت.2
بار ديگر امام حسن عسكرى عليه السلام را نزد صالح بن وصيف زندانى كردند، او نيز شخصى پليد و بى رحم بود. گروهى از جنايت پيشگان بنى عبّاس نزد صالح بن وصيف رفتند و درباره امام به گفت و گو پرداختند. زندانبان به آنان گفت: آخر من چه كار كنم؟ دو نفر از بدترين افراد را بر او گماشتم، بعد از گذشت چند روز، باشگفتى ديدم آن دو به نماز، عبادت و روزه روى آورده اند، به آنان گفتم: چه چيز اتفاق افتاده است؟ گفتند:
«ما چه گوييم در پيرامون مردى كه روزها روزه و شبها تا سحر نماز مى خواند، كمتر سخن مى گويد و به كارهاى غير ضرورى نمى پردازد! ما هنگامى كه به او مى نگريستيم، بدنمان به لرزه مى افتاد و توان استقامت در خود نمى ديديم.»3
سخاوت و بخشندگى
امام حسن عسكرى عليه السلام بسان اجداد بزرگوارش در بخشندگى و كمك به مردم يگانه روزگار بود. شخصى به نام محمد بنعلى همراه پدرش ـ كه از خاندان علويان بودند؛ ولى از گروه واقفيّه به شمار مى رفتند ـ در زندگى دچار بحران شدند و در مضيقه مالى سختى قرار گرفتند.
وى مى گويد: پدرم گفت: برويم نزد اين مرد ـ امام حسن عسكرى ـ چون خصلت «بخشندگى» او را زياد شنيده بوديم. در راه كه مى رفتيم، پدرم گفت: اى كاش آن حضرت براى برآورده شدن سه نياز من، كمكم كند! من هم با خود گفتم: اى كاش به سه نياز من توجّه و عنايت كند!
نزد آن حضرت رفتيم، از حال ما پرسيد، پاسخ داديم. هنگامى كه با امام خداحافظى كرده و از خانه خارج شديم، خادم حضرت آمد و به اندازهاى كه نياز داشتيم و آرزو كرده بوديم، كيسه هايى از اشرفى به ما داد.
آنان با آنكه از امام عسكرى عليه السلام كرامت ديدند؛ ولى دست از مرام خود برنداشتند.4
پاسداشتِ نماز
امام عسكرى عليه السلام به نماز اوّل وقت بسيار اهتمام مى داد و نماز را بزرگ مى داشت. ابوهاشم جعفرى كه يكى از ياران خاصّ و ويژه آن بزرگوار بود، مى گويد:
نزد آن امام معصوم بودم. حضرت در حال نوشتن نامه بود كه وقت اداء نماز فرا رسيد، آن بزرگوار نامه را به سوئى نهاد و براى خواندن نماز حركت كرد. از نماز كه فارغ شد، دوباره تشريف آورد و قلم را برداشت و شروع كرد به نوشتن نامه.5
ترغيب به خدمت رسانى
ابوهاشم مى گويد:
روزى در محضر امام عسكرى عليه السلام بودم، آن حضرت فرمود:
«يكى از درهاى بهشت، «بابُ المعروف» است. از آن در كسى داخل بهشت نمى شود مگر اينكه در دنيا كارهاى نيك انجام داده و به مردم كمك و خدمت نمايد.»
تا اين را از حضرت شنيدم، خدا را سپاس گفتم و بسى خشنود گرديدم؛ زيرا يكى از برنامه هاى زندگى من، خدمت رسانى به مردم و رفع نياز پا برهنگان و محرومان بود. تا اين مطلب در دلم گذشت، حضرت به من نگاه كرد و فرمود:
«بله، كسانى كه در اين جهان به مردم كمك مى كنند، در جهان ديگر نيز سر بلند و جايگاه آنان برجسته است. اى ابوهاشم! خدا تو را از اين گروه قرار دهد، خداى تو را رحمت كند.»6
* ما رأيتُ و لا عرفتُ بسرّمنرأى، رجلاً من العلوية مثل الحسن بن على فى هديه و سكونه و عفافه و نبله و كرمه عند اهل بيته و بنى هاشم…
پی نوشتها:
1.اصول كافى،ج1، ص 503؛ مناقب آل ابىطالب(ع)، ج 4، ص 423؛ سيرةالائمه، ج 2، ص 502.
2. اصول كافى، ج 2، ص 508.
3. همان، ص 512.
4. همان، ص 506.
5 و 6. انوارالبهيّه، شيخ عباس قمى، ص 154.