ویژگی دیگر عرفان این است که در آن یک حالت غیرت، کتمان و پنهانسازی وجود دارد و اگر کسی بخواهد سخنرانی عمومی درباره عرفان بکند، دیگر آن عرفان نیست.
نقد عرفانهای نوظهور توسط حجتالاسلام عابدی/3
حجتالاسلام والمسلمین احمد عابدی، استاد درس خارج حوزه علمیه و رییس دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم در سلسله جلسات سخنرانی به نقد و بررسی عرفانهای نوظهور پرداخته است که بخش سوم آن را در ادامه میآید:
قبلاً گفته شد که عرفان قابل تعریف نیست و نمیتوان تعریف جامعی از آن ارایه داد تا نتیجه گرفت آیا در عرفانهای کاذب مثلاً در اشو و اکنکا یا کریشنا مورتی عرفان وجود دارد یا خیر و فقط ویژگیها و خصوصیات عرفان را ذکر میکنیم.
*توحید و ولایت
به صورت کلی عرفان دو بخش دارد: 1- توحید و خداشناسی 2- ولایت و انسان کامل
یعنی این دو مسئله اگر در جایی مطرح شد، میگویند بحث عرفانی است. به عنوان مثال، میگویند: مثنوی مولوی یک کتاب عرفانی است، چون در قالب قصه، حرفهایش درباره ولایت و انسان کامل است، نمیخواهم بگویم، حرفهای مثنوی درست است یا خیر، فقط میخواهیم بیان کنیم، مثنوی را میگویند کتاب عرفانی، چون بحث ولایت دارد و بعضی کتابها مثل «نصوص قونوی» کتاب عرفانی است، چون فقط درباره توحید است و بعضی کتابها نیز شامل هر دو بخش است، پس یکی از ویژگیهای عرفان شناخت خدا و شناخت ولی خداست و کسی که خدا و ولی خدا را نشناسد عارف نیست.
*عرفان غیرت دارد
ویژگی دیگر عرفان این است که در عرفان یک حالت غیرت، کتمان و پنهان سازی است و اگر کسی بخواهد سخنرانی عمومی درباره عرفان بکند، دیگر آن عرفان نیست، یعنی شرط عرفان غیرت و کتمان و پنهان سازی است.
امیرالمؤمنین(ع) بزرگترین عارف است، ولی مسایل عرفانی را در مسجد نمیگفت، کمیل و یا شخص دیگر را پیدا میکرد، بعد از نماز عشا به بیرون شهر کوفه میرفتند و برای کمیل مطالب عرفانی میفرمود، کسی که عاشق کسی میشود، همیشه سعی میکند، آن را کتمان کند و خوبیهای معشوق خودش را نیز به کسی نمیگوید، عشق غیر از محبت و مودت است و غیر از خلّت است.
شرط عشق خلوت، سر، کتمان و پنهان کردن است و کسی که علنی کند چیزی از عشق نفهمیده است.
اگر کسی کاری کند که مردم سراغ او بیایند، عارف نیست و عارف در بین مردم طوری صحبت میکند که مردم متوجه عرفان او نشوند و در زندگی عرفای بزرگ، این مسایل بسیار است، سیدالشهدا در مسجد نشسته بود، شخص عربی آمد، مسئله سؤال کند، کنار ابن عباس رفت، ابن عباس اشاره کرد که از سیدالشهدا(ع) بپرس و فرد عرب با کمال بیادبی گفت: ایشان که بلد نیست، من از شما میپرسم که عالمید.
امام حسین(ع) عارف است، آن که اهل این حرفها نیست، اصلاٌ نمیفهمد که ابن عباس اگر چیزی بلد است، شاگرد امام حسین(ع) است و شرط عرفان کتمان است و کسی که کتمان نمیکند، عارف نیست.
ولی در عرفانهای نوظهور، کتابهای فراوان پخش میکنند، رهبر اکنکار 25 سال در کشورهای مختلف دنیا چرخیده است و هر کجا میرود، میگوید من عارفم و تعلیماتم عرفانی نیز این گونه است و به من ایمان بیاورید، این دیگر عارف نیست، مرتاضهای هند خیلی بهتر از اوشو و کریشنا و اکنکار و … اند چون هیچ وقت اظهار نمیکنند و کسی را دعوت نمیکنند و کسی نزدشان برود میگویند، برو.
عرفان عشق است، عشق سر کوچه و بازار نیست، آخر شب است و مخفیانه و روشن است که عشق غیرت میخواهد و غیرت یعنی معشوق برای من است و نه کس دیگر.
مرجعیت علمی اهلبیت(ع) بلامنازع است، یعنی رقیب ندارند، اگر کسی دنبال معجزه و کرامت و خبر از دل شما و.. باشد، عارف نیست، در اول تذکره الاولیاء، عطار میگوید: «معجزه و کرامت برای شاگردان امام صادق(ع) است و نه خود امام صادق(ع) و شأن امام صادق(ع) اجلتر از این حرفهاست» و کسی که ائمه(ع) را با این چیزها معرفی میکند، در واقع مقام حقیقی ائمه(ع) را بیان نکرده است.
در حالیکه عرفانهای کاذب، بحث اینکه کاری کنند تا از دل مردم باخبر شوید یک اصل است، بحث اینکه آدم چه کار بکند که قدرتهای روحی زیاد شود تا بتواند کارهای خارقالعاده انجام دهد، ما نیز اینها را بلدیم ولی خلاف شرع میدانیم.
مهمترین معجزه پیامبراکرم(ص) قرآن است که قرآن نیز معجزه قولی است و معجزه قولی فقط برای علما است و برای عوام اصلاً معجزه نیست.
مثلاً درویشهای قادری از این کارها زیاد میکنند، میخ در سر فرو کردن یا شیشه و سنگ خوردن و … ولی اینها اولاً چیز مهمی نیست، صرفاً تمرکز روح میخواهد و تاکنون چند پایاننامه نیز در این خصوص نوشته شده که انسان چگونه میتواند کاری کند که چاقو در شکم فرو نرود و… مثلاً شما آدمی را خیلی قبول داشته باشید و به او معتقد باشید، دو ساعت به او خیره شوید و چشمتان نیز بهم نخورد بعد از دو ساعت اگر چاقویی در شکمتان فرو کنند، دردتان نمیآید، اگر چاقو را در بیاورند و زخم شده باشد، تمام تمرکز روح را روی زخم متمرکز کنید، در همان لحظه خوب میشود و حتی اثری از آن نمی ماند.
یادگیری این مسایل راحت است، ولی بنای دین ما به این چیزها نیست و اینها خدایی کردن است، که دین نمیخواهد و دین، عبد بودن را میخواهد. یکی از درسهایی که در قدیم در حوزهها میخواندند، کوئلیو بوده که در همین رابطه بوده، ولی بنای شرع بر این چیزها نیست.
ولی در عرفانهای کاذب این مسائل زیاد است و مردم عوام مردم نیز گول همین مسایل را میخورند، کسی مریض را خوب کند یا از دل کسی خبر دهد و … مردم به این چیزها ایمان میآورند، در حالیکه هیچ کدام از اینها دلیل بر حقانیت نیست و فقط قدرت روح است و روح در هر کاری تربیتش کنید میتواند انجام دهد.
فارس