سالها دل طلب وصل تو از ما می كرد
به دعا دست برآورده خدایا می كرد
گر كه بودم بر او یافتمی راه سخن
تا كه اسرار نهان جمله هویدا می كرد
هاتفی گفت اگر قابل آن می بودی
حق تعالی به تو این دولت اعطا می كرد
مشكل خود به احادیث نبی كردم عرض
كه به آن گفته خدا هر گرهی وامی كرد
دیدم آنجا ز علوم نبوی شهری بود
بر درش بود امامی كه سلونا می كرد
داخل شهر شدم زان در و بحری دیدم
كه ملك غوص در آن بحر تمنا می كرد
از در و گوهر آن بحر گرفتم مشتی
دل چو دید آن به فغان آمد و زدنا می كرد
تشنه تر شد دل و جان در طلب شاه زمان
تا به حدی كه چو فیض این همه غوغا می كرد
غزل از فیض کاشانی به استقبال از غزل های حافظ