«جاده» با بازی ویگو مورتنسن و چارلیز ترون داستان بسیار ترسناک یک مرد و پسر اوست که در یک آمریکای مخروبه و ظاهراً عاری از خورشید و پوشیده از غبار سرگردان هستند. کتاب مکارتی مسحورکننده است و تمام نشانهها حاکی از آن است که فیلم به نگاه وحشتناک کتاب به فاجعهای بینام که تنها چند بازمانده برجای گذاشته، وفادار است.
وقتی تخریب دنیا، مد روز میشود
کارشناسان اعتقاد دارند گرایش به تفکرات آخرالزمانی نه تنها بازتاب اضطراب ناشی از یک دوران سخت تاریخی بلکه نشاندهنده تغییر زمانه است.
این روزها شاهد موجی از فیلمهای آمریکایی هستیم که به زندگی پر از ترس آدمها پس از وقوع فاجعه در زمین میپردازند.
فیلمهای تابستانی همیشه به خاطر انبوه جلوههای ویژه و پایانهای جنجالی شهرت داشتهاند، اما در شرایطی که آمریکا درگیر دو جنگ خارجی است و در همین حال با بحران اقتصادی دست و پنجه نرم میکند، «کارخانه رویاسازی» هالیوود عامدانه مسیری کابوسوار را انتخاب کرده است. ناگهان آخرالزمان مد روز شده است.
از فیلمهای هنری گرفته تا انیمیشنها (پویانمایی) و بلاکباسترهای عامهپسند، تخریب دنیا هیچ وقت تا این حد مد نبوده است. کارگردانها و استودیوهای فیلمسازی از سر و کول هم بالا میروند تا ببینند چه کسی میتواند بیشترین نگاه ویرانگر را به آینده نزدیک داشته باشد. مضامین فاجعهگویانه نه تنها در سینما بلکه در تلویزیون و آثار ادبی آمریکا نیز شیوع پیدا کرده است.
اما این گرایش بیشترین نمود را در دنیای سینما دارد و تمام ژانرها را دربرمیگیرد. این نگاه شاید بازتاب نگاهی باشد که از اجتماعات لیبرال در نیویورک گرفته تا مناطق کارگرنشین و ایالات مرکزی آمریکا را دربر دارد. جمشید اکرمی، استاد رشته سینما در دانشگاه ویلیام پترسن در نیوجرسی میگوید: «ما در دورانی سرشار از اضطرابهای بشری زندگی میکنیم و همین مساله جذابیت این فیلمها را بیشتر میکند.»
او ادامه میدهد: «به نظر میرسد خیلی از ما آدمها در جستوجوی آرامش هستیم و برای رسیدن به آن حاضریم برای چند ساعت هم که شده خود را در دریایی از نابودی و تاریکی غرق کنیم. این تجربه میتواند یک جور پالایش روانی باشد.»
با این حال سخت میتوان در فیلم «جاده» که بر مبنای کتاب پرفروش کورمک مکارتی ساخته شده و اکتبر امسال در سینماهای آمریکا اکران میشود، حتی ذرهای خشنودی پیدا کرد، مگر از این خشنود شوید که به لطف خداوند در این دنیای هولناک پس از وقوع فاجعه زندگی نمیکنید. سر و کله زدن با بحران اقتصادی و بیکاری یک چیز است، اما مبارزه با آدمخواران سادیستی در برهوت چیز دیگری است.
«جاده» با بازی ویگو مورتنسن و چارلیز ترون داستان بسیار ترسناک یک مرد و پسر اوست که در یک آمریکای مخروبه و ظاهراً عاری از خورشید و پوشیده از غبار سرگردان هستند. کتاب مکارتی مسحورکننده است و تمام نشانهها حاکی از آن است که فیلم به نگاه وحشتناک کتاب به فاجعهای بینام که تنها چند بازمانده برجای گذاشته، وفادار است.
بعید به نظر میرسد «جاده» برای تماشاگری که به دنبال یک پایان خوش هالیوودی است، خیلی امیدوارکننده باشد. از سوی دیگر فیلم انیمیشن «9» به تهیهکنندگی تیم برتن را داریم که هرچند یک کارتون است، اما داستان آن در دنیای ویرانشده و پر از عروسکهای پارچهای روی میدهد که یک اهریمن مکانیکی آنها را تعقیب میکند و میکشد.
«9» با حضور صداپیشههایی چون الایجا وود، جان سی. رایلی و جنیفر کانلی اوایل سپتامبر اکران میشود. این فیلم به لحاظ روحی بیشتر به یک «نابودگر» بیرحم نزدیک است تا یک فیلم الکیخوش از استودیو پیکسار.
استفن سامرز سازنده مجموعه سینمایی معروف «مومیایی» کارگردان فیلم تازه اکرانشده «سرباز جو: خیزش کبرا» است. این فیلم داستان یک گروه در سطح بینالمللی است که برای مقابله با سازمانی شیطانی به نام کبرا وارد عمل میشوند.
گرایش فاجعهگویانه به ژانر بلاکباستر نیز هجوم آورده است. «کتاب الی» یک فیلم پساآخرالزمانی از نوع کلاسیک آن است و دنزل واشینگتن نقش مردی را بازی میکند که در آمریکای ویرانشده از جنگ هولناک پرسه میزند. موضوع آخرالزمان در فیلم «2012» به کارگردانی رولند امریش در بیشترین ابعاد مورد توجه قرار میگیرد. عنوان فیلم به آخرین روزهای تمدن بشری برابر با یک تقویم باستانی مایایی اشاره دارد. آنونس «2012» بسیار اغراقآمیز است. در این آنونس دو و نیم دقیقهای، امواج کوههای هیمالیا را فرامیگیرد، لسآنجلس بر اثر وقوع یک زلزله نابود میشود و زیر آب میرود، یک شهاب به زمین برخورد میکند، واتیکان ویران میشود و گنبد آن به خیابان میافتد و با زائران برخورد میکند، مجسمه مسیح(ع) در ریودوژانیرو فرومیریزد و یک ناوهواپیمابر بر اثر سونامی روی کاخ سفید میافتد که خود منفجر شده است.
از این گذشته، به زودی یک فیلم زامبی جدید در سینماهای آمریکا اکران میشود که حداقل نگاهی طنز به ژانر آخرالزمان دارد. وودی هارلسن در «زامبیلند» نقش رهبر گروهی از بازماندگان بیماری زامبی را دارد که تمام دنیا را فرار گرفته است. این گروه به روشهای خونبار اما اسلپاستیک وظیفه نابود کردن مردگان زنده را به عهده میگیرد.
با این حال کارشناسان اعتقاد دارند گرایش به تفکرات آخرالزمانی نه تنها بازتاب اضطراب ناشی از یک دوران سخت تاریخی بلکه نشاندهنده تغییر زمانه است. به اعتقاد بری برومت از دانشگاه تگزاس در آستین اغلب این مفهوم تغییر همین طور مفهوم تخریب است که نظر عامه را به سمت مضامین آخرالزمانی جلب میکند.
برومت به این نکته اشاره میکند که جنگ جهانی اول بیش از جنگ جهانی دوم علاقه به فرهنگ آخرالزمانی و فاجعهگویانه را ترویج کرد و این در حالی بود که ابعاد تخریبی جنگ دوم به مراتب بیشتر بود. او میگوید: «نکته مهم این بود که جنگ اول تازه و متفاوت بود. به همین دلیل تفکرات آخرالزمانی بیشتری به همراه داشت.»
برابر با این تفسیر از آنجا که دنیا به سرعت در حال تغییر است، مضامین آخرالزمانی بیشتر مورد توجه قرار دارد. ظهور اقتصاد مبتنی بر اینترنت، سر بر آوردن چین، شیوههای جدید جنگی، تغییرات جمعیتی، افزایش طرفداری از حفظ محیط زیست و حتی انتخاب اولین رییسجمهور سیاهپوست در آمریکا از جمله این تغییرات بزرگ است.
به همین دلیل این روزها با نسخههای متعدد با موضوع آخرالزمان روبهرو هستیم. فیلمهای ترسناک دهه 1950 اغلب بیگانهها یا هیولاهایی داشتند که به زوجهای جوان یا زنان تنها حمله میکردند. شاید آن فیلمها بازتاب نگرانیهای جامعه از یک انقلاب قریبالوقوع در روابط آدمها بودند. فیلمهای هیولایی کلاسیک ژاپنی مانند «گودزیلا» اغلب از نگرانیها درباره آلودگی ناشی میشدند.
با این توصیف تولید این تعداد فیلمهای فاجعهگویانه در آمریکا میتواند بیانگر اضطراب عمیق و فراگیر ناشی از زندگی در دنیایی باشد که در معرض تغییرات کامل است.
دلبستگی به آخرالزمان هرچند در فرهنگ آمریکایی چیز تازهای نیست و حتی به نوعی ریشه مذهبی دارد، اما در عین حال از سنت قدیمی (و سودآور) در فرهنگ عامه این کشور و به خصوص هالیوود خبر میدهد: لذت دیدن منفجر شدن چیزها. این یک تمایل انسانی است که استودیوها به خصوص در چله تابستان نهایت استفاده را از آن میکنند.
این روزها در دسترس بودن فن های جدید پردههای سبز و تصاویر رایانه ای به آن معناست که فیلمسازان میتوانند تصاویری مجللتر از تخریب ترسیم کنند.
کریستوفر شارت استاد دانشگاه ستن هال در نیوجرسی میگوید: «فیلمهای فاجعهگویانه با تأکید بر جلوههای ویژه خود را در خدمت سینمای پرهیجان قرار دادهاند. همه دوست دارند منفجر شدن چیزها را ببینند.»
با این حال در میان این همه خون و خونریزی و کشتار یک نقطه روشن دیده میشود. بیشتر فیلمهای آخرالزمانی مانند تمام فیلمهای دیگر یک قهرمان نیرومند دارد. حتی «جاده» هم یک شخصیت مرکزی پدرگونه دارد که عشق او به پسرش و تواناییاش در حفاظت او جنبهای احساسی به رمان داده است. به همین دلیل است که این جور فیلمها اغلب در گیشههای فروش موفق هستند، چرا که تماشاگر در این دنیای تاریک روی پرده – و پشت پرده – کمی امید پیدا میکند.
اکرمی میگوید: «قهرمانان این فیلمها از بازماندگان هستند. آنها به عنوان بازماندگان یک فاجعه به ما این امید را میدهند که ما هم میتوانیم در شرایط سخت جان سالم به در ببریم.»
آبزرور، 9 آگوست، ترجمه: علی افتخاری
مرجع : خبر آنلاین
به نقل از: روزنامه خبر