ما در این نوشتار، به نقد و بررسی ادله نقلی وی که در باب علائم ظهور و یگانگی عیسی و مهدی(ع)، مطرح کرده است، خواهیم پرداخت.
چکیده
«میرزا غلام احمد قادیانی»، یکی از مدعیان مهدویت در بین اهل سنت شناخته میشود که در آغاز قرن بیستم میلادی در کشور هندوستان ظاهر شد و پس از او، پیروانش دامنه فعالیت های این فرقه را به پاکستان و برخی از کشورهای اروپایی و آفریقایی گسترش دادند.
غلام احمد، احادیثی را که درباره امام مهدی(عج) وارد شده و ایشان را از اولاد حضرت فاطمه(س) معرفی میکند؛ ضعیف دانسته و با توجه به حدیثی که در بعضی از کتابهای اهل تسنن نقل شده و بیشتر علمای اهل سنت آن را نامعتبر دانستهاند؛ بر این عقیده است که مهدی همان عیسی است و در ادامه با این ادعا که روح حضرت عیسی(ع) در او تجلی یافته، خود را «مهدی موعود» معرفی میکند.
قادیانی در این موضوع، ادله و نشانههایی کلی، از قبیل الهام، پیشگویی و مباهله را مطرح کرده است؛ ما در این نوشتار، به نقد و بررسی ادله نقلی وی که در باب علائم ظهور و یگانگی عیسی و مهدی(ع)، مطرح کرده است، خواهیم پرداخت.
واژگان کلیدی: مهدی موعود، مسیح موعود، خسوف و کسوف، قادیانیه، ظهور دجال، غلام احمد.
مقدمه
اعتقاد به ظهور مصلح جهانی، از چنان جایگاهی در بین ملتها، برخوردار است که چه بسا عدهای برای رسیدن به مقاصد خویش، از جذابیت های این باور سوء استفاده کرده، با ادعاهایی گزاف سعی دارند کالای تقلبی خویش را، به عنوان گوهر والای اندیشه مهدویت، عرضه کنند.
در این بین، عدهای اسیر توهمات و وعدههای این مدعیان شده و گِرد آنها جمع میشدند که چه بسا این امر، مبتنی بر جهل و عدم شناخت کافی و گاهی با اهدافی مقدس، صورت میگرفت.
یکی از این مدعیان، فردی است به نام «غلام احمد قادیانی» که امروزه پیروان وی با عنوان «قادیانیه» یا «احمدیه» شناخته میشوند. با توجه به اینکه این گروه، در سالهای اخیر، فعالیتهای تبلیغی خویش را گسترش داده و از طریق رسانهها، از جمله چند شبکه ماهوارهای، به نام «MAT» و دهها سایت اینترنتی، در ترویج افکار غلام احمد سعی داشتهاند؛ اهمیت پرداختن به این موضوع، روشن میشود.
این تحقیق، در صدد تبیین ادعای قادیانی، در زمینه موعود پنداری خویش بوده و به نقد ادله نقلی وی، در این مسئله می پردازد.
شایان ذکر است، غلام احمد قادیانی تألیفات فراوانی دارد که بیشتر آنها در قالب مجموعهای به نام «روحانی خزائن» گردآوری شده و در رد نظریات او، چند کتاب و مقاله از اهل سنت، به زبان اردو یا عربی؛ از جمله کتاب «القادیانیه، دراسات و تحلیل» از احسان الهی ظهیر، نوشته شده است؛ ولی از محققین شیعه نوشتهای قابل توجه در این موضوع، دیده نمیشود.
البته در سالهای اخیر، آثاری در قالب مقاله و پایاننامه در این زمینه، تدوین شده است؛ از جمله مقالهای با عنوان «قادیانیه» در شماره 17 فصلنامۀ تخصصی هفت آسمان، از مهدی فرمانیان و پایاننامهای از نگارنده با عنوان «نقد و بررسی باورهای غلام احمد قادیانی»، در مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم و نیز پایاننامهای با عنوان «تاریخ قادیانیه در شبه قاره هند از پیدایش تا عصر حاضر»، در جامعه المصطفی العالمیه.
گردآوری اطلاعات این مقاله، بر اساس اسناد نوشتاری، سامانههای رایانهای و نرم افزارهای علوم اسلامی و روش پژوهش، توصیفی و به شیوه تحلیلی ـ انتقادی است.
پیدایش قادیانیه
میرزا غلام احمد قادیانی که یکی از مدعیان نبوت و مهدویت در بین اهل سنت شناخته میشود؛ در سال 1835م، برابر با 1250ق، در روستای قادیان، از ایالت پنجاب کشور هندوستان متولد شد و در سال 1908م در شهر لاهور و در هفتاد پنج سالگی در گذشت و جسد وی را برای دفن به زادگاهش منتقل کردند (قادیانی، 1327، ج1: 2- 8).
وی در ابتدا به دنبال ادّعاى خواب نما شدن و چندین رؤیا اعلام کرد که به او وحى نازل میشود و برای گرفتن بیعت از مردم مجاز گردیده و از جانب خدا به رهبرى برگزیده شده است (قادیانی، 2005 م: 15- 16؛ المودودی و….، 1421: 21).
در سالهاى بعد، نخست، ادّعاى مسیح موعود بودن و مهدویت و سپس ادّعاى نبوت کرد و اعلام داشت او همان رهبر واپسین گیتى است که زردشتیان، هندوان، مسیحیان و مسلمانان همه در انتظار او چشم به راه دارند (قادیانی، بیتا، ج 22: 641 و ج 18: 211؛ خرمشاهی، 1386، ج1: 534).
پس از مرگ غلام احمد، جماعت احمدیه که بیشتر پیروان وی را تشکیل میدادند. پس از تأسیس کشور پاکستان، مرکز خود را از قادیان (در هند) به محلى در نزدیکی لاهور پاکستان منتقل کرده آنجا را «ربوه» نامیدند (خرمشاهی، 1386، ج1: 92). البته در آوریل 1984م، با درخواست علمای اسلامی و به دنبال تصویب قانونی درباره خاتمیت پیامبر اسلام در مجلس پاکستان در سال 1974م، ژنرال ضیاءالحق، رئیس جمهور پاکستان در فرمانى رسمی اعلام کرد فعالیتهای دینی احمدیه به عنوان اسلام، عملى مجرمانه است. لذا سران احمدیه به لندن رفته، مرکز فعالیتهای تبلیغی خود را آنجا قرار دادند (اسپوزیتو، 1388، ج1: 119؛ خرمشاهی، 1386، ج1: 534) و امروزه خلیفه پنجم ایشان به نام «میرزا مسرور احمد» که در کشور انگلستان به سر میبرد، زمام این گروه را در دست دارد.
قادیانی، در مسئله مهدویت و به طور کلی در زمینه موعود آخرالزمان، سخنان و ادعاهای مختلفی مطرح میسازد و آنها را به اموری از جمله رؤیا، مکاشفه و الهام مستند نموده و به روایاتی نیز استشهاد میکند.
ما در این مجال، صرفا به بررسی احادیثی که وی در حقانیت باورهای خویش به آنها استناد کرده است، می پردازیم. لذا ابتدا ادعاها و ادله وی را در این زمینه تبیین میکنیم و سپس ذیل هرکدام، به نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.
1٫ ادعای قادیانی در همسانی عیسی و مهدی(عج)
غلام احمد، احادیثى را که دربارۀ مهدى موعود(عج) وارد شده و آن حضرت را از اولاد حضرت فاطمه(س)، دختر پیامبر(ص) معرفى مى کند، ضعیف دانسته و با توجه به حدیث «و إنه لا مهدی إلا عیسى ابن مریم…» (ابن اثیر، بیتا، ج9: 6770)، که در برخی کتابهای اهل سنت به پیامبر اکرم(ص) نسبت داده شده؛ بر این عقیده است که مهدى و عیسى یکى مى باشند (قادیانی، بیتا، ج 14: 455).
وی دربارۀ حضرت مهدى(عج) میگوید:
او مظهر مسیح(ع) و محمد(ص) است، وی این ادعا را در جای جای کتابهای خویش تکرار میکند که من همان «مسیح موعود و مهدى معهود» هستم، که ظهور کرده است (قادیانی، بیتا، ج 18: 7 – 8 و ج 22: 641).
بررسی و نقد این ادعا
غلام احمد با تکیه بر حدیث «لا مهدی الا عیسی»؛ مهدی موعود را همان عیسی بن مریم پنداشته و ظهور او را همان ظهور حضرت عیسی میداند و از طرفی دیگر منکر آن است که حضرت مهدی(ع) از نسل حضرت فاطمه(س) و رسول اکرم(ص) باشد.
درباره این سخن باید گفت:
الف: حدیث مذکور درباره یکی بودن مهدی(عج) و عیسی(ع)، نه تنها در منابع شیعه به چشم نمیخورد، بلکه صحاح و سنن و کتابهای اصلی اهل سنت نیز متعرض آن نشدهاند؛ یعنی این روایت از احادیث «شاذ» در بین اهل سنت به شمار میآید.
ب: محتوای این حدیث، با آیات و روایاتی که اوصاف حضرت عیسی و مهدی(ع) را بیان میکنند، در تعارض بوده و برخلاف سخن قادیانی، بعضی روایات بر این امر تصریح دارند که این دو شخصیت، دو وجود مجزا هستند؛ همچون حدیث مشهور نزول حضرت عیسی پس از ظهور مهدی موعود(ع) و اقتدای وی به حضرت مهدی(عج).
ج: روایات بسیاری بر این امر دلالت دارد که مهدی موعود(ع) از عترت و اهل بیت و از فرزندان پیامبر(ص)، و از نسل حضرت علی(ع) و فاطمه(س) میباشد. این روایات علاوه بر اینکه نزد شیعه مشهور و مسلم هستند، در کتابهای حدیثی اهل سنت رواج داشته و قابل انکار نیستند؛ از جمله روایات ذیل:
عن ابن مسعود عن رسول الله(ص): لاَ تَقُومُ السَّاعَهُ حَتَّى یلِىَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیتِى یوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِى؛ قیامت بر پا نمیشود تا اینکه مردی از اهل بیت من که اسمش نظیر اسم من است، بیاید و حکومت کند (احمد بن حنبل، بیتا، ج 8: 164 – 166؛ ترمذی، بیتا، ج 8: 449؛ ابن الاثیر، بیتا، ج10: 7833).
عن حذیفه عن رسول الله(ص) المَهدی رَجُلٌ مِن وُلدی، وَجهُه کَالکَوکَبِ الدُرِّی؛ حذیفه از پیامبر(ص) نقل میکند: مهدی مردی از فرزندان من است که صورتش مانند ماه درخشان است (القندوزی، 1416، ج 2: 98؛ الالبانی، 1408، ج 1: 1272).
عن علی بن ابی طالب:
المَهدی رَجُلٌ مِنا مِن وُلد فاطِمه رضى الله عنها؛ حضرت علی(ع) فرمود: مهدی مردی از ما و از فرزندان حضرت فاطمه(س) است (ابن حماد، 1414، ج 1: 231).
بنابراین، سخن قادیانی در این زمینه، بر دلیل صحیحی استوار نبوده و با قول قاطبه علمای شیعه و اهل سنت مخالف است.
2٫ ادعای عیسویّت و مهدویتِ قادیانی
غلام احمد این ادعا را بارها در کلماتش تکرار میکند. گاهی در این زمینه از تجلی روح عیسی در خود، سخن به میان آورده و گاهی صراحتا خود را عیسی و مهدی معرفی میکند و مینویسد:
بشنوید ای آقایان!…خداوند مرا در رأس صد سال بر انگیخته است به جهت اینکه دین را تجدید نموده و چهره آن را نورانی سازم، صلیب را شکسته و آتش مسیحیت را فرو نشانم و سنت پیامبر اسلام را اقامه نمایم، فاسد را اصلاح و آنچه را کنار گذاشته شده است، ترویج کنم. من مسیح موعود و مهدی معهود هستم. خداوند با وحی و الهامش، بر من منت نهاد و مانند سایر پیامبران گرامیاش، با من سخن گفت…» (قادیانی، بیتا، ج 22: 641).
یکی از نوشتههای غلام احمد قادیانی کتابی است با عنوان «فتح اسلام، ازاله اوهام و توضیح مرام» که در آن، مفصل به موضوع آخرالزمان، مسیح و مهدی موعود پرداخته است. وی در صفحات نخست این کتاب، با این گمان که دوران ظهور مسیح فرا رسیده است، صراحتا اعلام میکند که او مهدی منتظَر است و همان است که خداوند متعال او را برای اصلاح جهان و اقامه دین فرستاده است.
ترجمه بخشی از سخنان وی چنین است:
ای مردم! اگر شما مؤمن و دین دارید، حمد خدا را به جای آورید و سجده شکر کنید؛ زیرا عصری که پدران شما در انتظار آن بودند و نتوانستند آن را درک کنند و ارواح گذشتگان شوق دیدار آن را داشتند و به آن نرسیدند؛ اکنون فرا رسیده است. بر شماست قدر این نعمت را دانسته و فرصت را غنیمت شمارید. این مطلب را تکرار میکنم: من همان مردی هستم که برای اصلاح حق فرستاده شده تا دین را مجددا در قلوب، اقامه و زنده گرداند (قادیانی، بیتا، ج 3: 7- 8).
مستند قادیانیه در موعود انگاری قادیانی
در بین کتابهای غلام احمد و نیز کتابهایی که دیگر نویسندگان قادیانی درباره وی و ادعاهایش نوشتهاند، به مواردی بر میخوریم که به عنوان آیه و نشانه صدق ادعای قادیانی از آنها یاد میشود که معمولا این موارد کلی بوده و معلوم نیست دلیل صدق کدام ادعای قادیانی است.
در موضوعی که اکنون پیش رو داریم؛ یعنی ادعای عیسویت و مهدویت، نیز برخی از این موارد و نشانهها مطرح شده است که بیشتر همان ادله کلی، از قبیل وحی، الهام، پیشگویی و مباهلاتی است که در سایر ادعاهای قادیانی بیان میشود، ما در این بحث در صدد پاسخ به آنها نیستیم.
اما دلیلی که قادیانیه به صورت خاص در این موضوع مطرح کردهاند، مطلبی است درباره علائم ظهور حضرت مهدی(عج)، مبنی بر اینکه روایاتی که از رسول اکرم(ص) درباره علائم ظهور مهدی موعود(عج) نقل شده است، در عصر غلام احمد تحقق یافته؛ لذا او خود را مهدی منتظَر معرفی میکند و از جمله آن علائم، وقوع خسوف و کسوف در ماه رمضان، و ظهور دجال است. در ادامه به تبیین این دو علامت میپردازیم.
2 – 1 خسوف و کسوف در ماه رمضان
در سنن دار قطنی، در روایتی به نقل از جابر، از امام باقر(ع)، چنین میخوانیم:
حَدَّثَنَا أَبُو سَعِیدٍ الأَصْطَخْرِىُّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نَوْفَلٍ حَدَّثَنَا عُبَیدُ بْنُ یعِیشَ حَدَّثَنَا یونُسُ بْنُ بُکَیرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شَمِرٍ عَنْ جَابِرٍ: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ قَالَ إِنَّ لِمَهْدِینَا آیتَینِ لَمْ تَکُونَا مُنْذُ خَلْقِ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ، تَنْکَسِفُ الْقَمَرُ لأَوَّلِ لَیلَهٍ مِنْ رَمَضَانَ وَتَنْکَسِفُ الشَّمْسُ فِى النِّصْفِ مِنْهُ وَلَمْ تَکُونَا مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ؛ برای مهدی ما، دو نشانه است که از هنگامی که خداوند آسمانها و زمین را خلق فرموده، سابقه ندارد: خسوف در اول ماه رمضان و کسوف در نیمه همان ماه (أبوالحسن البغدادی، بیتا، ج 5: 19؛ حر عاملى، 1425، ج 5: 254).
قادیانیه پس از نقل این حدیث میگویند: معروف آن است که طبق ماههای قمری، پدیده خسوف صرفا در یکی از شبهای سیزده، چهارده یا پانزدهم ماه واقع شده و پدیده کسوف نیز در یکی از روزهای بیست و هفت، بیست و هشت و بیست و نهم ماههای قمری قابل تحقق است. با این حال، آنچه در روایت مذکور به عنوان علامت ظهور مهدی(عج) بیان شده است، وقوع خسوف در اول و کسوف در نیمه ماه است. پس معلوم میشود منظور رسول اکرم(ص)، اول و نیمه حقیقی ماه نبوده، بلکه مراد از اول، اولین شب از سه شب احتمالی خسوف، یعنی شب سیزدهم ماه و منظور از نیمه، دومین روز از روزهای احتمالی کسوف یعنی روز بیست و هشتم ماه قمری است؛ ضمن اینکه وقوع این دو پدیده در ایام و ماهی مشخص، بعد از آن خواهد بود که امام مهدی(عج) ظاهر شده و دعوت خویش را آغاز کرده و با مخالفت و تکذیب مردم روبهرو میشود. در آنجاست که این پدیده نجومی اتفاق افتاده و تصدیق و تأییدی بر ادعای حضرتش میباشد.
قادیانیه مدعی هستند، چنین واقعهای پس از دعوت و تکذیب غلام احمد اتفاق افتاده است؛ یعنی پدیده خسوف در شب سیزدهم و پدیده کسوف در روز بیست و هشتم رمضان سال 1311 ق، مطابق 21 مارس و 6 آوریل 1894 م، به وقوع پیوسته است. در این بین، برخی با رؤیت این پدیده به غلام احمد روی آورده، او را تصدیق کردند. برخی نیز به مخالفت با او و نفی تأویلش از این حدیث برخاستند و اظهار کردند ظاهر روایت، اول و نیمه ماه به طور عادی را بیان میکند و در حدیث مذکور شب سیزده و روز بیست و هشتم ذکر نشده است (جمعی از نویسندگان قادیانی، 2006: 122 و 123).
غلام احمد در پاسخ به این افراد، چنین گفته است:
ان عباره الدار القطنی تدل بدلاله صریحه علی ان خسوف القمر لا یکون فی اول لیله رمضان اصلا، فان عبارته مقیده بلفظ القمر و لا یطلق لفظ القمر علی هذا النیّر الا بعد ثلاث لیال الی آخر الشهر و قبل الثلاث هلال و لیس فیه مقال و هذا امر اتفق علیه العرب»؛ عبارت دارقطنی به این نکته تصریح دارد که وقوع خسوف در شب اول رمضان نیست؛ زیرا در روایت، واژه «القمر» ذکر شده است؛ حال آنکه در سه شب اول ماه به این کره نورانی «هلال» گفته میشود و لغتشناسان واژه قمر را پس از این سه شب درباره ماه به کار میبرند (قادیانی، بیتا، ج 8: 198 – 201).
نهایتا وی در مقام دفاع از سند حدیث، قائلین به ضعف آن را، مجنون خوانده و ادعا میکند این پدیده امری خارق العاده است؛ چراکه خسوف و کسوف نزدیک به هم و در یک ماه واقع شده است.
پس چون رؤیت این واقعه در سایر مناطق عربی، از جمله عراق و شام، صورت نگرفته و ظهور آن با ادعای شخصی دیگر غیر از او (غلام احمد قادیانی) همراه نبوده است؛ وی همان «مسیح موعود و مهدی معهود» است (قادیانی، بیتا، ج 8: 206 – 207 و 215 – 217).
بررسی دلالت این علامت بر ادعای قادیانی
غلام احمد ادعا داشت طبق روایت جابر از امام باقر(ع)، یکی از علائم ظهور حضرت مهدی (عج) خسوف ماه در اول و کسوف خورشید در نیمه ماه رمضان است؛ که این علامت با تأویل و تفسیر خاصی که غلام احمد از حدیث ارائه میکرد، در زمان قادیانی به وقوع پیوسته است.
از آنجا که مبنای این ادعای غلام احمد، روایت مذکور درباره علائم الظهور است، لازم است بحث را درباره این حدیث دنبال کنیم.
سند حدیث
گفته شد در زمان خود غلام احمد، عدهای از علما این حدیث را ضعیف خوانده بودند که در مقابل، قادیانی به ایشان نسبت جنون را داده بود؛ اما بر اساس برخی قراین، قول ایشان مبنی بر تضعیف روایت به صواب نزدیکتر است؛ از جمله:
الف. این حدیث غیر از سنن دارقطنی در سایر متون حدیثی اهل سنت یافت نشده و ظاهرا کمتر کسی در بین ایشان، از این مسئله به عنوان علامت ظهور یاد میکند.
ب. وجود دو شخصیت در سند این حدیث، حاکی از ضعف آن است:
یکی «محمد بن عبد الله بن نوفل» است که در کتابهای رجالی اهل سنت، نام او بدون هیچ مدح و ذمی وارد شده است (عسقلانی، 1404، ج 9: 252) از او، ضعیفتر، «عمرو بن شمر» است که ابن حجر از قول دارقطنی درباره وی مینویسد: او جزو متروکین در حدیث است (العسقلانی، 1404، ج 8: 74).
جرجانی نیز در کتاب خود، نام وی را جزء ضعفا ذکر کرده و درباره وی میگوید: «ضعیف لا یکتب حدیثه» (جرجانی، 1409، ج 5: 129).
ج. در بررسی متن حدیث به این مسئله خواهیم پرداخت که روایاتی نزدیک به مضمون این حدیث، با رجالی موثق در کتابهای معتبر شیعه وجود دارد که آنها زمان خسوف و کسوف را متفاوت با این نقل، بیان میکنند و این مسئله، هر چند اصل صدور این روایت را تأیید میکند؛ احتمال تحریف در این حدیث را تقویت مینماید.
متن حدیث
به گفته منجمان، خسوف معمولاً به دلیل قرار گرفتن زمین در میان خورشید و ماه رخ میدهد که زمان آن حدودا در نیمه ماههای قمری است. کسوف غالباً هنگامی مشاهده میشود که ماه بین زمین و خورشید قرار گرفته و زمان آن نیز در اواخر ماههای قمری است. لذا از لحاظ علمی، وقوع این دو پدیده در روزهای دیگر ماه، امری غیر طبیعی است.
در حدیث مذکور چنین آمده بود: «…إِنَّ لِمَهْدِینَا آیتَینِ لَمْ تَکُونَا مُنْذُ خَلْقِ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ…».
بر اساس این عبارت، وقوع این دو نشانه، به گونهای است که از ابتدای خلقت، سابقه ندارد؛ با این حال، واقع خواهند شد. لذا تحقق خسوف وکسوف، به گونهای که یاد شد، ممکن است توسط اجرام آسمانی دیگر و خارج از چارچوب قوانین طبیعت و امور عادی بوده و حتی به صورت معجزه باشد.
به نظر میرسد، وقوع این دو پدیده به صورت غیرعادی، بدان دلیل است که اهمیت مسئله ظهور نمایان شود و مردم از خواب غفلت بیدار شوند و خود را برای مشارکت در آن نهضت عظیم مهیا سازند. به عبارت دیگر، خداوند در آستانه ظهور، برای اقامه حجت بر مردم و مطمئن ساختن یاران حضرت مهدی(عج) به ظهور آن حضرت، چنین پدیدههایی را بر خلاف معمول و به شکل معجزه محقق میگرداند.
این مسئله طبق روایتی که در کتابهای معتبر شیعه بیان شده و قبلا از آن سخن به میان آمد؛ بهتر آشکار میشود؛ چراکه در حدیث آمده است:
عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ ثَعْلَبَهَ بْنِ مَیمُونٍ عَنْ بَدْرِ بْنِ الْخَلِیلِ الْأَزْدِی قَالَ، کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) فَقَالَ: «آیتَانِ تَکُونَانِ قَبْلَ قِیامِ الْقَائِمِ(ع) لَمْ تَکُونَا مُنْذُ هَبَطَ آدَمُ إِلَى الْأَرْضِ تَنْکَسِفُ الشَّمْسُ فِی النِّصْفِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْقَمَرُ فِی آخِرِهِ فَقَالَ رَجُلٌ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَنْکَسِفُ الشَّمْسُ فِی آخِرِ الشَّهْرِ وَ الْقَمَرُ فِی النِّصْفِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) إِنِّی أَعْلَمُ مَا تَقُولُ وَ لَکِنَّهُمَا آیتَانِ لَمْ تَکُونَا مُنْذُ هَبَطَ آدَمُ(ع)؛ راوی میگوید: نزد امام باقر(ع) نشسته بودم که حضرت فرمود: دو نشانه پیش از قیام قائم(عج) خواهد بود که از زمان هبوط آدم به زمین چنین چیزی نبوده است: کسوف در نیمه ماه رمضان و خسوف در آخر آن. پس مردی گفت: یابن رسول الله! همواره کسوف در آخر ماه است و خسوف در نیمه آن! حضرت فرمود: من داناترم به آنچه تو می گویی؛ و لیکن این دو آیتی است که از زمان هبوط آدم اتفاق نیفتاده است. (کلینی، 1407، ج 8: 212؛ مفید، 1413، ج 2: 374؛ شیخ طوسی، 1411: 444).
بر اساس ذیل روایت شریف، امام(ع) بر غیر عادی بودن این واقعه، تأکید کرده و متذکر میشوند، این حادثه از زمان هبوط حضرت آدم(ع) اتفاق نیفتاده است.
لذا مرحوم اربلی پس از نقل این حدیث، در توضیحی میافزاید:
لا ریب أن هذه الحوادث فیها ما یحیله العقل و فیها ما یحیله المنجمون… و الذی أراه أنه إذا صحت طرقات نقلها و کانت منقوله عن النبی أو الإمام(ع) فحقها أن تتلقى بالقبول لأنها معجزات و المعجزات خوارق للعادات کانشقاق القمر و انقلاب العصا ثعبانا و الله أعلم؛ شکی نیست اینگونه حوادث، به لحاظ عقلی محال بوده و ستاره شناسان نیز آن محال شمردهاند،… به نظر من وقتی اینگونه روایات با سندی صحیح از پیامبر(ص) یا امام(ع) به ما میرسد، باید آنها را قبول کرد زیرا آنها معجزات و امور خارق العادهای هستند؛ مانند واقعه شق القمر یا تبدیل عصای موسی به اژدها… (اربلی، 1381، ج 2: 458).
بنابراین، دیگر برای تأویل و تفسیرهای غلام احمد جایی باقی نمیماند؛ زیرا وی در تأویل حدیث جابر (که خسوف را در اول و کسوف را در نیمه ماه ذکر کرده بود) میگفت: منظور، اول و نیمه حقیقی ماه نبوده، بلکه مراد از اول، اولین شب از سه شب احتمالی خسوف، یعنی شب سیزدهم ماه و منظور از نیمه، دومین روز از روزهای احتمالی کسوف، یعنی روز بیست و هشتم ماه قمری است.
طبق این تأویل، حادثه مذکور به طور عادی تحقق یافته و هیچگونه عظمتی در آن دیده نمیشود و آن اعجاب خاص را به عنوان «علامت ظهور» به دنبال نداشته و موجب اقناع مخالفین نخواهد شد.
باید توجه داشت صرف تحقق این دو حادثه در یک ماه، امری بزرگ و خارق العاده نبوده و نمیتوان ادعا کرد چنین واقعهای از ابتدای خلقت انجام نشده است؛ بلکه وقوع کسوف و خسوف در ماه رمضانِ بعضی سالهای قبل، در جداول نجومی مراکز ستاره شناسی جهان به ثبت رسیده است.
در پایان این قسمت، یادآوری دو نکته لازم است:
الف: غلام احمد وقوع این دو پدیده را بعد از ظهور و دعوت امام مهدی(عج) میدانست. لذا آن را بر دعوت خود تطبیق میداد؛ حال آنکه در بیشتر روایاتی که سخن از خسوف و کسوف به میان آمده و آن را به عنوان علامت ظهور حضرت مهدی(عج) شمرده است، وقوع این حادثه را قبل از قیام حضرت اعلام میکند.
ب: آنچه از روایات علائم الظهور بر میآید، آن است که نشانههای ظهور بر دو دستهاند: علائم حتمی که تا آنها واقع نگردند، حضرت مهدی(عج) ظاهر نخواهد شد و دیگری علائم غیر حتمی، که به اموری مقید و مشروط هستند که در صورت تحقق آن امور، آن علائم پدید میآیند.
حال باید گفت، اگر چه در روایات فراوانی، به پدید آمدن خسوف و کسوف در آستانه ظهور تصریح شده است؛ این نشانه از نشانههای حتمی ظهور نبوده و در روایات، به ناگزیر بودن آن اشاره نشده است (نعمانی، 1397: 264).
2 – 2 ظهور دجال
از دیگر علاماتی که درباره ظهور حضرت مهدی(عج) در برخی روایات نقل شده، و قادیانیه از آن دلیلی دیگر بر صدق ادعای مهدویتِ غلام احمد از آن یاد می کنند؛ «ظهور دجال» در آخر الزمان است و قادیانیه معتقدند این علامت در زمان غلام احمد، محقق شده است.
توضیح اینکه قادیانیه با تأویل روایات ظهور دجال، منظور از آن احادیث را فرد خاصی ندانسته، بلکه میگویند مصداق روایات مذکور، گروههای مسیحی غربی هستند که با شعار کمک به مسلمین و آبادانیِ سرزمین آنها به استعمار کشورهای مسلمانان دست زدهاند. حال که هندوستان مستعمره انگلستان بوده و مورد هجوم فرهنگی گروههای غربی و مسیحی قرار گرفته است، در حقیقت مورد هجوم دجال واقع شده و باید منجی و مصلح زمان برای مقابله با این دجال، ظهور کند و آن مصلح نیز کسی نیست جز غلام احمد قادیانی!
این برداشت آنها، از آن روست که اوصافی که از دجال در احادیث به چشم میخورد، با این گروهها قابل تطبیق است؛ مثلا درباره وسیله حمل و نقل دجال، از حماری سخن گفته شده که فاصله بین دو گوش او چهل ذراع است و از بینی او دود بیرون میآید و با سرعت زیادی راههای آسمان و دریا و زمین را طی میکند (ابن ابی شیبه، 1409، ج 5: 500؛ ابن حماد، 1414، ج 1: 331 – 333).
روشن است اینگونه علائم، به وسایل نقلیه امروزی، از قبیل هواپیما و کشتی و قطار تطابق دارد. لذا میتوان نتیجه گرفت مراد از صاحب این حمار نیز، شخص خاصی نبوده، بلکه گروهی هستند که به استعمار بلاد مسلمین پرداختهاند و با وجود ظهور دجال، باید مسیح موعود نیز به منظور قتل و از بین بردن او ظاهر شود. مراد از قتل در اینجا قتل به شکل حسی و مادی نیست، بلکه منظور، قتل فکری و فرهنگی است؛ چراکه این امر وظیفه مهم انبیا بوده است (جمعی از نویسندگان قادیانی، 2006 م: 127 و 129).
بررسی موضوع «دجال» و نقد دلالت آن بر ادعای قادیانی
دجال از ریشه «دجل» به معنای «دروغگو» است که در منابع اسلامی به عنوان یکی از نشانهها و علایم ظهور حضرت مهدی(عج) شناخته شده در وصف او صفات گوناگون و عجیبی بیان شده است.
روایاتِ دجال، در کتابهای حدیثی اهل سنت حجم عظیمی را تشکیل می دهند؛ در حالی که در منابع شیعی با روایات اندکی در این خصوص روبهرو هستیم. افزون بر این، کتاب های مستقلّ فراوانی از سوی اهل سنت در خصوص دجّال نگاشته شده است.
سعد الدین تفتازانی در کتاب «شرح المقاصد»، در اینباره میگوید:
خروج مهدی(ع) و نزول عیسی بن مریم8 از طریق اخبار آحاد صحیح به ما رسیده؛ ولی اخبار خروج دجّال قریب به تواتر معنوی است (تفتازانی، 1409، ج 5: 312).
درباره شخصیت حقیقی دجال، نمیتوان به پاسخ دقیقی دست یافت؛ اما احتمالاتی در این زمینه بیان شده است که خلاصه آن چنین است:
الف. دجال شخصیتی حقیقی است که کارهای خارق العادهای را در قالب سحر انجام میدهد و در آخر الزمان خروج کرده و سرکرده یک فتنۀ عظیم برای بشر است. بعضی روایات او را «مسیح گمراهی» نامیده که در مقابل مسیح هدایت؛ یعنی حضرت عیسی(ع) است.
او در زمان ظهور امام زمان(عج) فعالیت علیه حضرت را شروع میکند و به اصطلاح پرچم خویش را بر میافرازد. وی از کسانی است که عمر طولانی دارد. او اکنون نیز موجود است و تا زمان خروجش زنده خواهد ماند و سراسر جهان به جز مکه و مدینه را فتح خواهد کرد (صدوق، 1413، ج 2: 564؛ طوسی، 1407، ج6: 12).
ب. دجّال نام شخص معینی نیست؛ بلکه هر کس با ادعای پوچ و بی اساس و مکر و حیله گری در فریب و گمراه کردن مردم سعی داشته باشد، دجّال است و شاید بتوان این مطلب را مورد اشاره برخی روایات دانست.
ج. دجال همان ابلیس است.
د. دجال همان سفیانی است.
ه. دجال جنبۀ سمبلیک و رمزی دارد و نمادی است از کفر جهانی و تمدن پر زرق و برق مادی غرب که با اسلام و مبانی آن ستیز دارد و بر همه جهان سیطره دارد؛ تمدنی که در صدد به سلطه کشیدن هر انسانی است و مسلمانان را خصوصاً در آخر الزمان و در آستانه ظهور امام زمان به نوعی میفریبد و مرعوب خویش میسازد (صدر، بیتا: 141 – 142؛ امینی، 1379: 216 – 218).
با توجه به مطالب مذکور میتوان گفت:
1٫ نظر به اینکه روایات دجال، عمدتاً در منابع اهل تسنن یافت شده و فاقد سندی قابل اعتماد است، نمیتوان درباره وی موضعی محکم و سخنی استوار داشت.
2٫ در کتابهای اهل سنت، از مسئله خروج دجال، بیشتر با عنوان «اشراط الساعه» و علائم برپایی قیامت یاد میشود. لذا ادعای قادیانی بر اینکه موضوع دجال از نشانههای ظهور است، بر خلاف نقل مشهور از اهل سنت میباشد؛ ولی در منابع روایی شیعه، این موضوع هم از علامات نزدیک شدن قیامت و هم از نشانههای ظهور مهدی(عج) شمرده شده است که این امر ایرادی ندارد و میتواند هم علامت ظهور باشد و هم علامت معاد؛ زیرا خود ظهور امام عصر(عج) نیز از علائم آخرالزمان میباشد (الترمذی، بیتا: ج 8: 466 – 468 و ابی داوود، بیتا، ج4: 153؛ مسلم، بیتا، ج 4: 2258؛ مجلسی، 1404، ج 6: 297 و 298).
3٫ ممکن است دجالها متعدد و متنوع بوده و دجال واقعی همان باشد که در بعضی روایات از آن به عنوان شخصی معین یاد شده است و دجالهای دیگر، افراد شیاد و حیلهگر و قدرتهای استعماری باشند که با ظاهر شدن در قالب پدیدههای اجتماعی و فرهنگی در فریب مردم سعی دارند.
4٫ هر چند در بعضی روایات، از خروج دجال، به عنوان یکی از ده نشانه حتمی ظهور حضرت مهدی(عج) نام برده شده است (مجلسی، 1404، ج 52: 209)؛ برخی روایات دیگر که از اعتبار و شهرت بیشتری برخوردار هستند، علائم حتمی را چهار یا پنج مورد ذکر میکنند که خروج دجال در بین آنها دیده نمیشود (نعمانی، 1397: 264). بنابراین، پرداختن به این موضوع به عنوان امری حتمی و مسلّم صحیح به نظر نمیرسد.
5٫ غلام احمد قادیانی، استعمار و گروههای مسیحیِ معاند اسلام در زمان خویش را مصداق دجال معرفی میکرد که این سخن وی، به عنوان یکی از مصادیق احتمالی دجال پذیرفتنی است؛ اما باید توجه داشت این دسته از مخالفین اسلام و گروههای مسیحی، از صدر اسلام تا زمان غلام احمد وجود داشته و در زمان کنونی نیز به فعالیت خود ادامه میدهند. لذا نمیتوان آنها را مصداق حقیقی دجالی دانست که پس از آن مهدی موعود(عج) ظهور میکند.
3٫ چهره بدون قهر موعود و تطبیق آن بر قادیانی
از دیگر ادعاهای قادیانی، در زمینه موعود آخرالزمان، چگونگی غلبه موعود، بر دشمنان است.
توضیح اینکه غلام احمد، مضمون برخی احادیث را همچون: «…یَضَعُ الْحَرْبُ أَوْزارَها..» (صدوق، 1362، ج 2: 579)؛ مبنی بر اینکه حضرت مهدی(عج)، پایان دهنده جنگهاست؛ به گونهای تفسیر و تبیین میکند که ایشان به چهرهای کاملا صلح طلب و بدون رویارویی نظامی با هیچ بشری تبدیل گردیده است (ر.ک: اسپوزیتو، 1388، ج1: 119).
همچنین برخی روایات به این موضوع اشارۀ اجمالی دارند که در زمان ظهور، بغض و کینه و حسادت از جامعه رخت بر میبندد: «… وَلَتَذْهَبَنَّ الشَّحْنَاءُ وَالْبَغْضَاءُ وَالتَّحَاسُدُ…» (أحمد بن حنبل، بیتا، ج2: 493) قادیانی از اینگونه روایات استفاده کرده و هرگونه قیام مسلحانه را از سوی مهدی موعود نفی میکند.
به نظر میرسد این ادعا با دیدگاه او در باب منسوخ شدن حکم جهاد بیارتباط نبوده و وی میخواهد از این طریق، خود را -که با هر گونه جنگ و جهاد علیه استعمار انگلیس مخالف است- موعود آخرالزمان معرفی کند.
نقد این دیدگاه و چگونگی غلبه مصلح موعود
بخشی از سخن قادیانی، این ادعا را به همراه داشت که بر اساس حدیث نبوی، موعود آخرالزمان جنگ را کنار گذاشته و با صلح و دوستی و دعا، امنیت را بر قرار خواهد کرد. لذا به این طریق خود را مهدی موعود و مصلح زمان و مصداق حدیث مذکور میپنداشت.
در نقد این سخن باید گفت، احادیث فراوانی درباره چگونگی غلبه امام مهدی(عج) بر دشمنان وجود دارد که میتوان آنها را به چند دسته تقسیم کرد:
الف: برخی از روایات این نوید را میدهند که با ظهور حضرت ولی عصر(عج)، نه تنها مسلمین، بلکه بسیاری از اهل کتاب، حتی غیر آنها، با دیدن نشانههای حقانیت حضرت، از قبیل عصای موسی، خاتم سلیمان، اقتدای مسیح به ایشان و از همه مهمتر، اخلاق و رفتار و دولت کریمه امام مهدی(عج)؛ به ایشان ایمان خواهند آورد؛ چنانکه در تفسیر على بن ابراهیم از شهر بن حوشب چنین نقل شده است:
روزى حجاج به من گفت: آیه اى در قرآن است که مرا خسته کرده و در معنى آن فرو مانده ام! گفتم: کدام آیه است اى امیر! حجاج گفت: آیه «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاَّ لَیؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ…»؛ هیچ اهل کتابی نیست مگر اینکه قبل از مرگ خود به عیسی ایمان میآورد»(نساء: 159)؛ زیرا یهودیان و نصرانیانى به دستور من اعدام میشوند که هیچگونه نشانه اى از چنین ایمانى در آنها مشاهده نمى کنم. گفتم: آیه را درست تفسیر نکردى. حجاج پرسید: چرا؟ تفسیر آیه چیست؟ گفتم: منظور این است که عیسى(ع) قبل از پایان جهان فرود میآید و هیچ یهودى و غیر یهودى باقى نمیماند، مگر اینکه قبل از مرگ عیسى(ع) به او ایمان میآورد و او پشت سر مهدى(ع) نماز میخواند. هنگامى که حجاج این سخن را شنید گفت: واى بر تو این تفسیر را از کجا آوردى؟ گفتم: از محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب: شنیدم، حجاج گفت: “و اللَّه جئت بها من عین صافیه” به خدا سوگند آن را از سرچشمه زلال و صافى گرفتى» (قمی، 1404، ج 1: 158).
روشن است ایمان به عیسی(ع) به معنی پذیرش و ایمان به مقتدای او، یعنی امام مهدی(عج) میباشد.
ب: از روایاتی دیگر استفاده می شود که برخورد حضرت با اهل کتاب و مخالفان همیشه یکسان نیست، بلکه در مواردی با دریافت جزیه، به آنان اجازه می دهد به دین خودشان باقی بمانند و نیز با گروهی به بحث و مناظره پرداخته و آنان را با این روش به اسلام دعوت می کند.
ابوبصیر می گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: حضرت قائم(عج) تا پایان زندگانی در مسجد سهله (کوفه) خواهد ماند؟ فرمود: آری. پرسیدم: اهل ذمّه، در نظرش چگونه خواهند بود؟ فرمود: با آنان از راه مسالمت آمیز وارد می شود؛ چنان که پیامبر(ص) رفتار می کرد. آنان در حال خواری جزیه می پردازند (مجلسی، 1404، ج 52: 376).
ج: در کنار احادیث مذکور، روایاتی دیگر به چشم میخورند که سخن از شدت عمل امام مهدی(عج) در مقابل مخالفان و قیام مسلحانه ایشان دارد که با وجود کثرت احادیث در این زمینه، فقط به دو نمونه اشاره میشود:
امام باقر(ع) فرمود:
فِی صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ أَرْبَعُ سُنَنٍ مِنْ أَرْبَعَهِ أَنْبِیاءَ…وَ أَمَّا مِنْ مُحَمَّدٍ(ص) فَالسَّیف ؛ درباره [امام دوازدهم]، شیوه ها و نشانه هایی از چهار پیامبر بزرگ است: … و اما شیوه او از محمد(ص) شمشیر عدالت است) (شیخ طوسی، 1411: 60 و 424؛ مجلسی، 1404، ج 51: 217).
همچنین امیرمؤمنان(ع) در روایتی در زمینه وجود گرانمایه آن حضرت فرمود:
یَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ یسْقِیهِمْ بِکَأْسٍ مُصَبَّرَهٍ وَ لَا یعْطِیهِمْ إِلَّا السَّیف .
او ]حق ستیزان بداندیش را] ذلیل میکند و کاسه تلخ به آنها مینوشاند و به جز شمشیر مرگ چیزى به آنان نمیدهد (نعمانی، 1397: 229).
البته روشن است مقصود از خروج حضرت با شمشیر مأموریت به جهاد، و توسل به اسلحه برای اعلای کلمه حق است؛ زیرا «شمشیر» همیشه کنایه از قدرت و نیروی نظامی بوده، همان گونه که «قلم» کنایه از علم و فرهنگ است.
نتیجه اینکه مسلما امام مهدی(ع)، مانند پیامبراکرم(ص) نخست اعلام دعوت عمومی میکند و در آغاز ظهورش، مردم را از پیام انقلاب خود آگاه و اتمام حجت میکند. در این میان، عدهای به او ایمان آورده، دعوتش را میپذیرند و راه سعادت پیش میگیرند. گروهی نیز، گرچه به حضرت ایمان نمیآورند؛ علیه وی شمشیر نکشیده و با حضرت برخورد خصمانه نخواهند داشت، که امام با ایشان با مماشات و گرفتن جزیه وارد میشوند.
اما برخی به رغم دیدن نشانههای حقانیت حضرت، آن بزرگوار را انکار کرده و نه تنها به او ایمان نمیآورند، بلکه از درِ لجاجت وارد شده و چه بسا با او و اهداف آسمانی اش علَم ستیز بر میدارند. لذا امام مهدی(عج) در برابر این گروه طغیانگر که بر عناد و عصیان خویش پافشاری می کند، قیام مسلحانه میکند و با یاری الاهی، زمین را از وجودشان پاک خواهد کرد.
روایتی نیز که قادیانی درباره ترک جنگ از سوی امام مهدی(عج) نقل کرد، علاوه بر اشکال سندی و تعارض آن با روایات متواتر «قیام بالسیف» توسط حضرت؛ میتواند به مرحله پس از پیروزیهای حضرت حمل گردد؛ یعنی با پی ریزی نظام الاهی و حکومت جهانی امام عصر(عج) و فروپاشی قدرت های شیطانی، شعله های جنگ فرو می نشیند و دیگر قدرتی نمی ماند که بتواند با ارتش مهدی(عج) به رویارویی برخیزد. از این رو، ساز و برگ نظامی در بازارها بدون تقاضا می ماند.
نتیجهگیری
الف: حدیثی که غلام احمد بر اساس آن، حضرت مهدی(عج) و حضرت عیسی(ع) را یکی میدانست، علاوه بر اینکه از شذوذات اهل سنت است، محتوای آن با روایاتی دیگر، مبنی بر وجود مستقل این دو شخصیت ناسازگار است.
ب: روایتی که از دار قطنی درباره خسوف و کسوف نقل میکند، اولا، دارای سند ضعیفی است؛ ثانیا، اینگونه روایات که وقوع خسوف و کسوف را در زمان ظهور به صورت غیرعادی معرفی میکنند، در صدد آن هستند که اهمیت مسئله ظهور نمایان شود و مردم از خواب غفلت بیدار شوند و خود را برای مشارکت در آن نهضت عظیم مهیا سازند و این مسئله با تأویل و تفسیری که غلام احمد از این روایت ارائه میکند، منافات دارد.
ج: احادیثی که درباره دجال وارد شده و ظهور او را به عنوان علامتی برای ظهور موعود معرفی میکند؛ اولا؛ بیشتر این روایات دارای سندی نامعتبر هستند؛ ثانیا، با توجه به توصیفات و مضامین این دسته از روایات درباره دجال، احتمالات متعددی راجع به مصداق وی داده میشود که نمیتوان از مجموع آنها به امری واحد رسید.
بر فرض که گروههای مسیحیِ معاند اسلام را (طبق سخن قادیانی) مصداقی از دجال بدانیم؛ این نوع مخالفین اسلام، از صدر اسلام تا زمان غلام احمد و حتی پس از او نیز وجود داشتهاند. بنابراین، نمیتوان وجود معاندین در زمان قادیانی را علامتی بر ظهور موعود قلمداد کرد.
د: درباره چگونگی غلبه و رویارویی مصلح موعود با مخالفان، روایات مختلفی وجود دارند. از مجموع این احادیث، چنین برداشت می شود که هر چند امام مهدی(عج) در ابتدای ظهور، اعلام دعوت عمومی کرده و از در صلح و دوستی وارد می شوند؛ در مقابلِ گروهی معاند که علَم ستیز بر میدارند، قیام مسلحانه کرده و زمین را از وجودشان پاک خواهند کرد.
منابع
قرآن کریم.
1٫ ابن أبی شیبه، عبد الله بن محمد (1409ق). المصنف فی الأحادیث والآثار، تحقیق: الحدث، کمال یوسف، الریاض، مکتبه الرشد.
2٫ ابن الأثیر، أبو السعادات (بیتا). جامع الأصول من أحادیث الرسول، بیجا، ملتقی اهل الحدیث.
3٫ ابن حماد، نعیم (1414). الفتن، تحقیق: زکار، سهیل، بیجا، دارالفکر.
4٫ ابو الحسن البغدادی، علی بن عمر (بیتا). سنن الدارقطنى، مصر، موقع وزاره الأوقاف المصریه.
5٫ ابو داود، سلیمان بن الأشعث السجستانی (بیتا). سنن أبی داوود، بیروت، دار الکتاب العربی.
6٫ ابو عبدالله، أحمد بن محمد بن حنبل (بیتا)، مسند احمد، مصر، وزارت اوقاف مصر.
7٫ ابوالحسین، مسلم بن الحجاج (بیتا). صحیح مسلم، تحقیق: عبد الباقی، محمد فؤاد، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
8٫ اربلی، علی بن عیسی (1388ق). کشف الغمه فی معرفه الأئمه، تبریز، بنی هاشمی.
9٫ اسپوزیتو، جان ل (1388). دائرهالمعارف جهان نوین اسلام، تهران، نشر کتاب مرجع.
10٫ الالبانی، محمد ناصر الدین (1408ق). الجامع الصغیر وزیادته، بیجا، المکتب الإسلامی.
11٫ امینی، ابراهیم (1379). دادگستر جهان، قم، شفق.
12٫ ترمذی، ابو عیسی (بیتا). سنن الترمذی، مصر، وزاره الاوقاف المصریه.
13٫ تفتازانی، سعد الدین (1409ق). شرح المقاصد، تحقیق: عبد الرحمن عمیره، قم، الشریف الرضی.
14٫ جرجانی، عبدالله بن عدی (1409ق). الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق: غزاوی، یحیی مختار، بیروت، دار الفکر.
15٫ جمعی از نویسندگان قادیانی (2006م). الجماعه الإسلامیه الأحمدیه.. عقائد، مفاهیم ونبذه تعریفیه، لندن، الشرکه الاسلامیه المحدوده.
16٫ حر عاملى، محمد بن حسن (1425ق). إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات ، بیروت، اعلمى.
17٫ خرمشاهی، بهاءالدین (1386). دائرهالمعارف تشیع، تهران، نشر شهید سعید محبی.
18٫ رضاییموسوی، محمدمهدی (1393). نقد و بررسی باورهای غلام احمد قادیانی، (پایاننامه)، قم، مرکز مهدویت.
19٫ صدر، سید محمد (بیتا). تاریخ ما بعد الظهور، اصفهان، مکتبه الامام امیرالمؤمنین.
20٫ صدوق، محمد بن علی (1413ق). من لا یحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
21٫ ــــــــــــــــــــ (1362). الخصال، قم، جامعه مدرسین.
22٫ ــــــــــــــــــــ (1395ق). کمال الدین و تمام النعمه، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
23٫ طوسی، محمد بن الحسن (1407ق). تهذیب الأحکام، تحقیق: خرسان، حسن الموسوی، تهران، دار الکتب الإسلامیه.
24٫ ـــــــــــــــــــــــ (1411ق). الغیبه، قم، دار المعارف الإسلامیه.
25٫ عسقلانی، أحمد بن علی بن حجر (1404ق). تهذیب التهذیب، بیروت، دار الفکر.
26٫ قادیانی، غلام احمد (1426ق). الاستفتاء، انگلستان، الشرکه الاسلامیه المحدوده.
27٫ ــــــــ، (1327). براهین احمدیه، مترجم: صدرالدین احمدی قادیانی، تهران، بینا.
28٫ ــــــــ، غلام احمد (بیتا). روحانی خزائن، ربوه، انتشارات ضیاءالاسلام.
29٫ قمی، علی بن ابراهیم (1404ق). تفسیر القمی، قم، دار الکتاب.
30٫ قندوزی الحنفی، سلیمان بن ابراهیم (1416ق). ینابیع الموده لذوی القربی، تحقیق: الحسینی، سید علی جمال اشرف، بیجا، دار الاسوه للطباعه.
31٫ کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق). الکافی، مصحح: غفاری، علی اکبر، تهران، دارالکتب الإسلامیه.
32٫ مجلسی، محمد باقر (1404ق). بحار الأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء.
33٫ مفید، محمد بن محمد بن نعمان (1413ق). الارشاد، قم، موسسه آل البیت، کنگره شیخ مفید.
34٫ مودودی، ابی الاعلی، الهی ظهیر، احسان، الندوی، ابیالاعلی علی (1421ق). القادیانی و القادیانیه، دمشق، دار ابن کثیر.
35٫ نعمانی، محمد بن ابراهیم ابن أبی زینب (1397ق). الغیبه، تهران، نشر صدوق.
منابع اینترنتی
36٫ سایت رسمی جماعه احمدیه.www.islamahmadiyya.net
نویسندگان:
سید محمدمهدی رضاییموسوی، عزالدین رضانژاد
مجله انتظار موعود شماره 46